پایگاه اطلاع رسانی مسجد جامع خاتم النّبیین (ص)

مسجد جامع خاتم النّبیین (ص) خادم آباد شهریار

مسجد جامع خاتم النّبیین (ص) خادم آباد شهریار
 مسجد جامع خاتم النبیین ص خادم آباد شهریار
یا مولای یا صاحب الزمان (عج) * اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً ***** (یا مولای یا صاحب الزمان عج) ***** اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ ***** (یا مولای یا صاحب الزمان عج)***** احادیث از لسان پاک امام زمان عج : نفع بردن از من در زمان غيبتم مانند نفع بردن از خورشيد هنگام پنهان شدنش در پشت ابرهاست و همانا من ايمني بخش اهل زمين هستم، همچنانکه ستارگان ايمني بخش اهل آسمانند. بحارالأنوار، ج 53، ص 181 ------ من ذخيره خدا در روي زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم. تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 392 ------ ملعون است، ملعون است کسي که نماز مغربش را به تأخير بيندازد، تا زماني که ستارگان آسمان پديدار شوند. بحارالأنوار، ج 52، ص 15 ------ هيچ چيز مانند نماز بيني شيطان را به خاک نمي‌مالد، پس نماز بگزار و بيني شيطان را به خاک بمال. بحارالأنوار، ج 53، ص 182 ------- هر يک از پدرانم بيعت يکي از طاغوت‌هاي زمان به گردنشان بود، ولي من در حالي قيام خواهم کرد که بيعت هيچ طاغوتي به گردنم نباشد. بحارالأنوار، ج 53، ص 181 ------ من آخرين جانشين پيامبر هستم، و به وسيله من است که خداوند بلا را از خاندان و شيعيانم دور مي‌سازد. بحارالأنوار، ج 52، ص 30 ------ هر کس در اجراي اوامر خداوند کوشا باشد، خدا نيز وي را در دستيابي به حاجتش ياري مي‌کند. بحارالأنوار، ج 51، ص 331 ------ سنت تخلف‌ناپذير خداوند بر اين است که حق را به فرجام برساند و باطل را نابود کند، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است. بحارالأنوار، ج 53، ص 193 ------ براي زود فرارسيدن فرج (و ظهور ما) زياد دعا کنيد، که آن همان فرج و گشايش شماست. کمال‌الدين للصدوق، ج 2، ص 485 ------ اگر خواستار رشد و کمال معنوي باشي هدايت مي‌شوي، و اگر طلب کني مي‌يابي. بحارالأنوار، ج 51، ص 339 ------ ما در رعايت حال شما کوتاهي نمي‌کنيم و ياد شما را از خاطر نبرده‌ايم، که اگر جز اين بود گرفتاري‌ها به شما روي مي‌آورد و دشمنان شما را ريشه کن مي‌کردند. پس از خدا بترسيد و ما را پشتيباني کنيد. بحارالأنوار، ج 53، ص 175 ------ و اما در پيشامدها و مسايل جديد به راويان حديث ما مراجعه کنيد، زيرا که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم. بحارالأنوار، ج 53، ص 181 ------ اگر از خداوند (صاحب عزت و جلال) طلب آمرزش کني، خداوند تو را مي‌آمرزد. بحارالأنوار، ج 51، ص 329 ------ همانا خدايتعالي مردم را بيهوده نيافريده و بدون تکليف و جزا رهايشان نکرده است.الغيبة للشيخ الطوسي، ص 174 ------ خداوندا! وعده‌اي را که به من داداه‌اي، برآورده کن و امر قيام مرا تمام فرما. قدم‌هايم را ثابت بدار و در سايه قيام من، جهان را پر از عدل و داد کن. بحارالأنوار، ج 51، ص 13 ------ شهادت مي‌دهم که معبودي جز خداي يکتا نيست و ملائکه آسمان و صاحبان علم نيز شهادت مي‌دهند، آن خدايي که به عدل و داد قيام مي‌کند، نيست خدايي جز او که مقتدر و حکيم مي‌باشد، و همانا دين نزد خدا اسلام است. بحارالأنوار، ج 51، ص 16 ------ ايمان خداوند عزوجل و بندگانش قرابت و خويشاوندي نيست، و هر کس که مرا انکار کند از من نيست. الغيبة للشيخ الطوسي، ص 176 ------ شيعيان ما هنگامي به فرجام نيک و زيباي خداوند مي‌رسند که از گناهاني که نهي شده‌اند، احتراز نمايند. بحارالأنوار، ج 53، ص 177 ------ کفايت در کارها و عنايت و سرپرستي در همه امور را تنها از خدايتعالي خواهانم. بحارالأنوار، ج 25، ص 183 ------ قلب‌هاي ما جايگاه مشيت الهي است، پس هرگاه او بخواهد ما هم مي‌خواهيم. بحارالأنوار، ج 52، ص 51 ------ اگر نبود که ما دوستار صلاح شما هستيم و به شما لطف و مرحمت داريم، همانا به شما توجه و التفات نمي‌کرديم. بحارالأنوار، ج 53، ص 179 ------- من مهدي هستم، منم قيام گر زمان، منم آنکه زمين را آکنده از عدل مي‌سازد، آنچنان که از ستم پر شده بود. بحارالأنوار، ج 52، ص 2 ------ ستمکاران پنداشتند که حجت خدا نابود شدني است، در حالي که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مي‌شد، شک و ترديد از ميان برداشته مي‌شد. بحارالأنوار، ج 51، ص 4 ------ من صاحب حقم ... علامت ظهورم زياد شدن آشوب‌ها و فتنه‌هاست. بحارالأنوار، ج 51، ص 320 ------ علم و دانش ما به خبرهاي شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نمي‌ماند. بحارالأنوار، ج 53، ص 175 ------- دين از آن محمد(ص) و عدايت از آن علي اميرالمؤمنين(ع ) است، زيرا عدالت مال اوست و در نسل او مي‌ماند تا روز قيامت. بحارالأنوار، ج 53، ص 160 ------ کسي که نسبت به ما ظلم ورزد، از جمله ستمکاراني است که مشمول لعنت خدا است، چراکه خدا فرموده است: " آگاه باشيد که لعنت خدا بر ستمکاران است ."بحارالأنوار، ج 53، ص 182 ------ سجده شکر از لازم‌ترين و واجب‌ترين مستحبات است. بحارالأنوار، ج 53، ص 161 ------ هرگاه خداوند به ما اجازه دهند که سخن بگوييم، حق ظاهر خواهد شد و باطل سست و ضعيف شده و از ميان شما خواهد رفت. بحارالأنوار، ج 25، ص 183 ------ زمان ظهور و فرج ما با خداست، و تعيين کنندگان وقت ظهور، دروغگويانند. بحارالأنوار، ج 53، ص 181 ------ از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و کارها را به ما واگذاريد، برماست که شما را از سرچشمه سيراب برگردانيم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پي کشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد و مقصد خود را با دوستي ما بر اساس راهي که روشن است به طرف ما قرار دهيد. بحارالأنوار، ج 53، ص 179 ------- ظهوري نيست مگر به اجازه خداوند متعال، و آن هم پس از زمان طولاني و قساوت دل‌ها و فراگير شدن زمين از جور و ستم. الإحتجاج للطبرسي، ج 2، ص 478 ------ آگاه باشيد به زودي کساني ادعاي مشاهده مرا خواهند کرد. آگاه باشيد هر کس قبل از "خروج سفياني" و شنيدن صداي آسماني، ادعاي مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است حرکت و نيرويي جز به خداي بزرگ نيست. الإحتجاج للطبرسي، ج 2، ص 478 ------ اگر شيعيان ما - که خداوند آن‌ها را به طاعت و بندگي خويش موفق بدارد - در وفاي به عهد و پيمان الهي اتحاد و اتفاق مي‌داشتند و عهد و پيمان را محترم مي‌شمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمي‌افتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل مي‌شدند. الإحتجاج للطبرسي، ج 2، ص 499 ------ فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاي واجب در مقايسه با دعا و تسبيح پس از نمازهاي مستحبي، مانند فضيلت واجبات بر مستحبات است. الإحتجاج للطبرسي، ج 2، ص 487 ------ سجده بر قبر جايز نيست. الإحتجاج للطبرسي، ج 2، ص 490 ------ وجود من براي اهل زمين سبب امان و آسايش است، همچنان که ستارگان سبب امان اهل آسمانند. بحارالأنوار، ج 78، ص380 ------ زمين خالي از محبت خدا نيست، يا آشکار است و يا نهان. کمال‌الدين للصدوق، ج 2، ص 511 ------ هرگاه علم و نشانه‌اي پنهان شود، علم ديگري آشکار گردد، و هر زمان که ستاره‌اي افول کند، ستاره‌اي ديگر طلوع نمايد. بحارالأنوار، ج 53، ص 185 ------ بار الها! توفيق بندگي و دوري از گناه و نيت پاک و شناخت حرام را به ما عطا فرما، و با هدايت و استقامت در راهت گراميمان بدار. المصباح للکفعمي، ص 281
مسجد جامع خاتم النّبیین (ص) خادم آباد شهریار
شماره حساب جهت کمک های مردمی
تبلیغات ویزه
تبلیغات ویزه مسجدی ها دوربین مدار بسته دزدگیر اماکن سیمابان پارس داربست چگینی

سالروز ولادت با سعادت امام یازدهم حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) را به تمامى شیعیان جهان تبریک عرض نموده، امیدواریم خداوند متعال توفیق پیروى آن امام همام را به همه ما عنایت فرموده ودر فرج فرزند بزرگوارش حضرت مهدى )علیه السلام) تعجیل فرماید

حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) در سال 232 هجرى قمرى در روز هشتم ماه ربیع الثانى در شهر مدینه به دنیا آمد، پدر آن حضرت امام بزرگوار حضرت هادى، ومادرش خانمى به نام حدیثه بود. نام ایشان حسن، وکنیه آن بزرگوار ابو محمّد واز القاب ایشان زکى و عسکرى است.

آنچه از صفات بزرگ وفضائل که لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، یعنى: در علم، وزهد، کامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، کرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود، وعلاوه بر نصوص که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وامامان گذشته در باره امامت آن حضرت وارد شده بود، حضرت امام هادى (علیه السلام) یعنى پدر بزرگوارشان نیز تصریح به امامت آن جناب فرمودند، ودر روایتى که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب گرانقدر ارشاد نقل کرده است، حضرت امام هادى (علیه السلام) چهار ماه قبل از شهادت امام عسکرى (علیه السلام) را وصىّ خود قرارداد، وبه امامت آن حضرت تصریح کرده وگروهى از دوستان و شیعیان را بر این امر گواه گرفت.

آن حضرت در میان مردم وبزرگان وحتّى افراد مخالف از احترام خاصى برخوردار بود، به حدّى که حتى ناخواسته آن حضرت را احترام مى کردند. در اینجا به همین مناسبت وبراى آنکه فضل آن بزرگوار براى خواننده عزیز معلوم شود، داستانى را که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله)در کتاب ارشاد نقل کرده است مى آوریم.

مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) از ابن قولویه نقل کرده است که: احمد بن عبیدالله بن خاقان متصدى املاک وخراج شهر قم بود که از طرف بنى عباس به این کار گماشته شده بود، پس روزى نام علویان و مذهب آنان، در مجلس او برده شد و او مردى بود که با اهل بیت دشمنى بسیار داشت. در عین حال گفت:

من مردى از علویان مانند حسن بن على «حضرت امام عسکرى» در وقار وآرامش وعفّت وپاکدامنى وبزرگوارى در نزد خاندان خود ندیده ونشناخته ام، به طورى که همه فامیل او را بر سالمندان وبرزگان خود مقدّم مى داشتند، همچنین همه سران لشگر ووزراء وعموم مردم او را بر سایرین مقدم داشته احترام مى کردند.

روزى پدرم براى دیدار با مردم نشسته بود، ومن بالاى سر او ایستاده بودم، ناگاه در بانان آمده وگفتند: ابو محمّد ابن الرضا بر در خانه است، پدرم به آواز بلند گفت: اجازه اش دهید تا وارد شود.

من از آنچه از ایشان شنیدم واز جرأت آنان که نام مردى را در حضور پدرم با کنیه نام بردند متعجب شدم، با آنکه جز خلیفه یا ولیعهد، یا کسى را که سلطان دستور داده بود نزد پدرم، با کنیه نام نمى بردند.
پس دیدم مردى گندمگون، خوش اندام، خوش صورت، جوان، باجلالت و هیبتى نیکو وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست وچند قدم به سوى او رفت، ومن به یاد ندارم با هیچ یک از بنى هاشم و افسران و برزگان چنین رفتارى کرده باشد، چون به او نزدیک شد او را در آغوش کشیده صورت وسینه او را بوسید، و دست او را گرفته بر مسند خود که روى آن مى نشست نشانید، و در کنار او نشسته رو به او کرد وبا او به گفتگو پرداخت.

در ضمن سخنان به آن حضرت مى گفت: قربانت شوم، فدایت شوم، ومن همچنان از آنچه مى دیدم در تعجب بودم، در این هنگام دربانان آمدند، وخبر از ورود «موفق» برادر خلیفه دادند، امّا پدرم همچنان سر گرم گفتگو با امام عسکرى (علیه السلام) بود اعتنایى به آنچه دربانان گفته بودند نکرد، تا زمانى که غلامان ونوکران برادر خلیفه آمدند، پدرم در این حال آن حضرت را بااحترام وعزت هر چه تمام تر بدرقه کرد، وبه طورى که موفّق آن حضرت را نبیند او را در آغوش کشیده وبا آن حضرت خداحافظى کرده وآن بزرگوار رفتند. من که همچنان متعجب بودم به نوکران گفتم: واى بر شما این چه کسى بود که شما وپدرم او را این چنین احترام نمودید؟ گفتند: این شخص مردى علوى است به نام حسن بن على ومعروف به ابن الرضا، من همچنان در تعجب بودم تا آنکه شب شد، ورسم پدرم آن بود که شبها بعد از نماز گزارش کارهاى روزانه را تنظیم مى کرد، چون نماز را خواند در برابر او نشستم، گفت: اى احمد کارى دارى؟

گفتم: آرى، اگر اجازه دهى پرسش کنم، گفت: اجازه ات دادم، گفتم: پدر جان این مردى که امروز به اینجا آمد وتو به او مى گفتى: پدر ومادرم فداى تو، وآنچنان او را احترام کردى که بود؟

گفت: پسر جان این امام وپیشواى رافضیان حسن بن على معروف به ابن الرضا است، سپس کمى سکوت کرده ومن نیز ساکت بودم، آنگاه گفت: پسر جان! اگر خلافت و زمامدارى از خاندان بنى العباس بیرون رود، هیچ کس از بنى هاشم غیر او شایسته خلافت نیست، واین به خاطر برترى وفضل وپاکدامنى وپارسایى وزهد وعبادت وخوش خلقى وشایستگى اوست، واگر پدرش را دیده بودى مردى بود خردمند وهوشیار ودانشمند.

احمد مى گوید: من که این سخنان را از پدرم شنیدم وآن رفتار را باامام عسکرى (علیه السلام) از او دیدم دچار حیرت وخشم وسرگردانى شدم، بعد از آن تصمیم گرفتم که خود در این باره تحقیق کنم، به دنبال این تصمیم از افراد مختلف راجع به او پرسیدم، از هیچ یک از بنى هاشم، وسرکردگان ونویسندگان وقاضیان وفقهاء ودیگر مردم نپرسیدم جز آنکه همه به فضل وکمال او اعتراف کرده او را مردى محترم شمردند، از این رو مقام وشخصیت او در نظرم بزرگ شد، زیرا دیدم دوست ودشمن او را به نیکى یاد کرده تمجید وستایش مى کنند.

آن بزرگوار همانند پدران گرامى خویش از چنان اخلاق ورفتار والائى برخوردار بود که دشمنان نیز تحت تأثیر اخلاقش قرار مى گرفتند، به عنوان مثال آن حضرت را به زندانبانى به نام على بن اوتاش سپردند، این شخص به شدّت باخاندان پیامبر دشمنى مىوزرید، وبا آل ابى طالب با شدت وخشونت رفتار مى کرد، وقتى آن حضرت را به زندان او فرستاند به او گفتند: با او چنین وچار رفتار کن، بیش از یک روز نگذشته بود که آنچنان در مقابل امام (علیه السلام)تواضع مى کرد که گونه بر خاک مى گذشت، وسر بزیر انداخته به آن بزرگوار نگاه نمى کرد، وهنگامى که آن حضرت از زندان او بیرون رفت این شخص از بهترین شیعیان شده بود، واین بواسطه جلالت ومهابت واخلاق امام عسکرى (علیه السلام) بود.

آن حضرت همانند پدران بزرگوارش داراى کرامات ومعجزایى نیز بوده اند که مورخان نقل کرده اند وما در اینجا فقط به ذکر دو مورد مى پردازیم.

اول: شخصى مى گوید: سر راه امام عسکرى (علیه السلام) نشستم، وقتى آن حضرت رسید از تنگدستى خویش به آن بزرگوار شکایت کردم وقسم خوردم که نه درهم ودینارى دارم ونه غذاى صبح وشام، آن حضرت فرمود: آیا به دروغ سوگند مى خورى با اینکه دویست دینار در زیر خاک پنهان کرده اى، واینکه مى گویم نه براى آن است که چیزى به تو ندهم، اى غلام آنچه باخود دارى به او بده، غلامش صد دینار به من داد، سپس روى بمن کرده فرمود: تو آن دینارها که در زیر خاک پنهان کرده اى در وقتى که سخت بدانها نیازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند، وراست فرمود، زیرا آن پول که حضرت داد خرج کردم، ودرهاى روزى بر من بسته شد، وبه ناچار به سراغ پولى که در زیر خاک پنهان کرده بودم رفتم اما اثرى از آن نیافتم، بعد فهمیدام که پسرم جاى پولها را دانسته، وآنها را برداشته وگریخته است، وبه هیچ چیز از آن پولها دست نیافتم.

دوم: شخصى به نام احمد بن محمد مى گوید: در زمانى که مهتدى عباسى دست به کشتار موالیان ترک ووابستگان خود زد، من نامه اى به حضرت عسکرى (علیه السلام) نوشتم که: سپاس خداى را که او را از ما به خود سرگرم کرد، زیرا من شنیده بودم که او شما را تهدید به قتل کرده است وگفته است که: من ایشان را از روى زمین بر مى دارم، حضرت عسکرى (علیه السلام) به من نوشت: عمر او به این کارها کفاف نخواهد داد، از امروز پنح روز بشمار وروز ششم پس از خوارى وذلتى که به او برسر گشته خواهد شد، وچنان شد که آن حضرت فرموده بود.

ودر اینجا بعض از کلمات حکمت آمیز حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) ذکر میکنیم.
1
ـ فرمود جدال مکن میرود خوبى و حسن تو و مزاح مکن که جرئت مى کنند ودلیر مى شوند بر تو.
2
ـ وفرمود از تو اضح است آنکه سلام کنى بر هر کس که میگذرى بر او، وآنکه بنشینى در جائى که پست تر است از مکان شریف مجلس
3 ـ وفرمود پارساترین مردم کسى است که توقف کند نزد شبهه، وعابدترین مردم کسى است که بپا دارد فرائض را، وزاهدترین مردم کسى است که ترک کند حرام را، واز همه مردم کوشش ومشقّتش بیشتر است کسى که ترک کند گناهان را.
4
ـ وفرمود مشغول نسازد تورا روزى که خدا ضامن آن شده از عملى که بر تو فرض است.
5
ـ وفرمود از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالى نزد شخص غمناک.
6
ـ وفرمود: همانا از براى جود وبخشش اندازه ومقدارى است پس هر گاه زیاد شده از آنمقدار پس آن اسراف است.
براى خرم واحتیاط مقدارى است پس یرگاه زیاد شد از آنمقدار پس آن جبن وترس است.
واز براى اقتصاد ومیانه روى مقدارى است پس هرگاه زیاد شد بر آن پس آن بخل است.
واز براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زیاد شد بر آن تهوّر وبى أدبى است.
وکافى است تورا از براى ادب کردن نفست اجتناب کردنت از چیز یکه مکروه وناپسند بیشمارى از غیر خودت

.

  • ۰۲/۰۸/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

برگشت به بالا